معنی حل جدول

حل جدول

حل جدول

در جدول یاب به راحتی می تونید هر روز یکی از جدول های شرح درمتن، کلاسیک ( متقاطع)، واژه یابی و سودوکو را انتخاب کنید و رایگان حل کنید.
از این لینک وارد شوید:
https://jadvalyab.ir/halejadval


سالک در حل جدول

رهرو، پیرو


جدول آنلاین

حل جدول به صورت اینترنتی

لغت نامه دهخدا

حل حل

حل حل. [ح َ لِن ْ ح َ لِن ْ] (ع اِ صوت) کلمه ای است که بدان شتران را زجر کنند تا تیز روند و گاه بجای آن حَل ْ مسکنه گویند. (منتهی الارب).


حل

حل. [ح َ] (ع صوت) کلمه ای است که بدان شتران را زجر کنند تا تیزروند. حل حل به تنوین نیز چنین است. (منتهی الارب).

حل. [ح َل ل] (ع اِ) روغن کنجد. (منتهی الارب) (غیاث) (آنندراج).به لغت حجاز سمسم غیرمقشر و به اصطلاح اکسیریان زیبق را نامند. (تحفه). || (مص) دویدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (غیاث) (آنندراج). || گشادن گره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (غیاث). گشودن گره. گشادن. (غیاث). گشودن و ضد آن عقده است که بستن باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون). و با لفظ شدن و کردن مستعمل و به معنی آسان مَجاز است. (آنندراج): حل مشکل. حل معما. حل عقد. حل مسائل:
ز فعل شخص حال شخص می دان
بتو شد حل این اسرار پنهان.
ناصرخسرو.
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش
کو بتأیید نظر حل معما میکرد.
حافظ.
- راه حل، وسیله و طریقه وراهی برای گشودن امری معضل.
|| گداخته شدن. (منتهی الارب). گداخته گردیدن. (غیاث). || فرودآمدن در جای. (منتهی الارب) (غیاث) (اقرب الموارد) (دهار). حلول و حلل. (منتهی الارب). ساکن شدن در و به این معنی بصورت مجهول استعمال شود. || حلال شدن. (غیاث) (آنندراج). || (اصطلاح ادب) حل عبارت از آن است که نویسنده ای ابیات شعر را که دارای معنایی است از قید قافیه بگشاید و آنها را در عبارات نثر درآورد.
- حل کردن، آب کردن: حل کردن چیزی چون قند مثلاً در آب، آب کردن آن. تنگ ساختن چیزی. (کشاف اصطلاحات الفنون).

حل. [ح ُل ل] (ع اِ) اسبان که پی آنها سست و فروهشته باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). و آن جمع احل است. (منتهی الارب).

حل. [ح ِل ل] (ع ص، اِ) آنچه بیرون حرم است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (غیاث) (آنندراج).
- اشهر حل، مقابل ِ اشهر حرم. ماههای حلال. مقابل ِ ماههای حرام.
|| مرد بیرون آمده از احرام. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (غیاث) (آنندراج). آنکه از حرم بیرون آید. (مهذب الاسماء). || حلال. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ترجمان عادل). نقیض حرام. (منتهی الارب) (غیاث). جواز. سوغ. روایی. (نصاب). روا. بحل:
کس را بقصاص من مگیرید
کز من بحل است قاتل من.
سعدی.
|| نشانه. (منتهی الارب) (غیاث). هدف. || فرودآمده. (ترجمان عادل). || گشایش سوگند بکفاره و استثناء. (منتهی الارب) (غیاث): گویند: یا حالف اذکر حلا. (منتهی الارب). || وقت احلال یعنی وقت بیرون شدن از احرام. گویند: فعله فی حله و حرمه، ای وقت احلاله و احرامه. (منتهی الارب). || (مص) بیرون آمدن از احرام. (غیاث). || حلال شدن. (منتهی الارب) (غیاث) (دهار) (تاج المصادر بیهقی).

فارسی به عربی

حل

حل

عربی به فارسی

حل

انحلا ل , برهم خوردگی , چاره سازی , شولش , حل , محلول , راه حل , تادیه , تسویه

برهم زدن , منحل کردن , متفرق کردن یا شدن , از گیر در اوردن , رها کردن , باز کردن , شل کردن , لینت دادن , نرم کردن , سست کردن , از خشکی در اوردن , حل کردن , رفع کردن , گشادن , شیرین کردن , شیرین شدن , ملا یم کردن , ازاد کردن , گشودن

فرهنگ عمید

جدول

[جمع: جداول] مجموعه‌ای از خط‌های افقی و عمودی به‌صورت خانه‌های شطرنج،
دیوارۀ کوتاه بتونی در کنار جوی آب، میدان، پیاده‌رو، خیابان، و امثال آن،
(هنر) در تهذیب، خطوطی که برای تزیین، بین سطرهای کتاب یا چهار گوشۀ کاغذ، به‌صورت متوازی رسم می‌کنند: جامی، سواد عشق تو آمد زبور عشق / مستغنی از تکلف تذهیب و جدول است (جامی: ۶۲)،
[جمع: جداول] [قدیمی] نهر کوچک، جوی آب: دوات من ز برون جدول و درون دریاست / نهنگ و آب سیاهش عجب بدان مانَد (خاقانی: ۸۵۷)،
(نجوم) [قدیمی] خطوطی متوازی و متقارن که برای حرکت ستارگان رسم می‌کردند: لاجرم چون سطاره راست بُوَد / نتواند که کج رود جدول (سعدی۲: ۶۵۳)،
* جدول کلمات متقاطع: جدولی با شکل هندسی و ستون‌های عمودی و افقی که در خانه‌های آن باید حروف کلمات خواسته‌شده در شرح جدول را نوشت،


حل

از بین بردن (مشکل)،
(صفت) فاقد اشکال،
(اسم) جواب، پاسخ: حل تست‌ها ایراد داشت،
(شیمی) انحلال، آمیزش، یا مخلوط شدن یک ماده در یک مایع،
(ریاضی) یافتن پاسخ مسئله،

فرهنگ فارسی هوشیار

جدول

‎ جوی جویک، پکمال (خط کش)، سمیره (خط)، پیچازه پیچازی (اسم) نهر کوچک جویک جویچه، جوی آب، خطوطی که از طلا و شنگرف و جز آن گردا گرد صفحه کشند. -4 خطوط متوازی و متقاطع که منجمان در حرکات کواکب کشند، طرح نقشه. -6 (سحر) صور مربع یا کثیرالاضلاع و یا دایره که در آنها بانواع مختلف اسامی یا علایم محاط بخطوط مرموز سحری می نگاشتند. -7 مربع یا مربع مستطیلی که بر کاغذ کشند و آنرا توسط خطهای عمودی و افقی موازی بخانه های شطرنجی تقسیم کنند، افزار آهنی که بدان خطوط کشند. جمع: جداول. یا جدول شطرنجی. جدولی که خانه های شطرنجی داشته باشد. یا جدول ضرب. جدولی که در آن حاصل ضرب اعداد را نویسند.

فرهنگ معین

جدول

نهر کوچک، جوی آب، لبه جوی آب.4- مربعی شطرنجی که بر خانه های آن حرف یا عدد نویسند، ضرب جدولی که در آن حاصل ضرب اعداد را می نویسند، ِ کلمات متقاطع جدولی که برای سرگرمی طررح ریزی می شود و باید خانه های آن را [خوانش: (جَ وَ) [ع.] (اِ.)]

معادل ابجد

حل جدول

81

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری